رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
خرداد

آخرین روز شهریور سال 1361 بود. باد پاییزی توی کوچه پس کوچه‏ های محله سه راه آذری برگ‏ های ریخته بر زمین را جارو می‏ کشید.
از ابتدای خیابان قدرت پاکی سرازیر شده بود؛ خرامان خرامان با خود فکر می‏ کرد؛ رسید دم درب مسجد حمزه سیدالشهدا(ع) نگاهی به قد و بالای مسجد کرد، خاطراتش از کودکی تا به امروز در مقابل چشمانش در کسری از ثانیه مرور‏ شد.

:rose:انگار آرامش عجیبی داشت. شهر در نگاهش در حال و هوای دیگری نفس می کشید، در نگاهش انگار سبزترین پاییز زندگی‏ اش جوانه زده بود. همه جا در نگاه امیر تازه بود. آرام بود، آرام تر از همیشه؛ با لبخند قشنگی که انگار قرار بود روی صورتش جاودانه شود.

:rose: رسید سر کوچه الماسی؛ رفت توی قنادی "سلام عمو صفر 2کیلو از این شیرینی کشمشی‏ ها بکش برام"
خیره امیر خان!
"می‏خوام برم خونه جواد شاعری برای عرض تبریک، محمدرضا دامادشون شده...گفتم شاید دیگه فرصتی نشه! فردا صبح علی الطلوع عازمم... خلاصه حلالمون کن حاجی... بدی، خوبی دیدی به بزرگی خودت ببخش.. آدمی‏زاده دیگه، شاید..."

عمو صفر همین طور که شیرینی را بسته بندی می‏کرد گفت: زبونتو گاز بگیر جوون! ایشالا صحیح و سالم برمی‏گردی؛ خدا جوونایی مثل شما رو برا خانواده هاتون و ما نگه داره؛ بیا پسرم اینم شیرینی؛ ایشالا عروسی خودت"
امیر پول شیرینی را حساب کرد و از درب مغازه بیرون زد.

:rose:چند دقیقه بعد زنگ خونه به صدا در آمد. جواد در را باز کرد و رفیق و هم رزمش را به سمت اتاق مهمانی راهنمایی کرد.
سیدخانم چایی آورد و حال مادر امیر را پرسید. با نگاه آرام و سر به زیر امیر شیطنت جواد گل کرد: رو کرد به سید خانم و با لبخندی معنی دار گفت:" مامان تا میتونی الآن امیر رو ببین، چون دیگه معلوم نیست این ورا پیداش بشه؛ امیر نیومده که تبریک بگه، این دفعه قراره بره شهید بشه، اومده حلالیت بطلبه و خداحافظی کنه..."
_ "نه.. خدا نکنه، اینطوری نگو مادر...، ایشالا میره و صحیح و سالم بر می‏گرده. ماشاءالله جوونه، مادرش می‏خواد عروسیش رو ببینه..."

"نه!...مادر من! گفتم که این داداشمون می‏خواد بره شهید بشه، دیگه هم بر نمی ‏گرده، نمی‏ بینی بچه ‏ام چقدر نور بالا می‏زنه؟"



این مرتبه نگاهش را برگرداند به امیر و گفت:
مگه نه امیر؟
امیر فقط لبخند ساده ‏ای زد و سرش را انداخت پایین، کسی چه می داند توی دلش چه می ‏گذشت؛ شاید خنده ‏ای از سررضایت.

:rose:پانزده روزی از پاییزگذشته بود و امیر روی دوش اهل محل برگشت؛ تشییع پیکر امیر فرخ بلاغی با اولین باران پاییزی انجام شد.

سی وچهار سال از آن زمان می ‏گذرد، هر وقت
از کوچه #شهید یعقوب فرخ بلاغی رد می‏ شوم با خودم فکر می‏ کنم اگر این تابلو نبود،
من الآن ازصمیمی ‏ترین دوست برادرم یاد می‏ کردم؟

  • رضا شاعری
۳۰
خرداد

رضا شاعری:

باذن الله...

«خاطرات بن عفیف»

تا مردم گمان نکنند دیوانه ای ایمانت کامل نمی شود

اول
میثم: چه طوری رفیق شفیق؟ شنیده ام از وقتی علی دست بر جراحت چشمت نهاد گوشهایت را بینا کرده، سالهاست که تو را ندیده ام مرا شناختی اخوی؟

بن عفیف: تو میثمی.

میثم: هه هه هه .میثم ؟ در کوفه مثل ریگ میثم ریخته کدام میثم؟

بن عفیف: تو میثم تماری پیرمرد حال نخلت چه طوره؟

میثم: دعا گوی شماست

بن عفیف: چه می کنی میثم؟

میثم: جای دستان علیست بوسه زدم بر لب یار می خواهی تو را از فرجامت باخبر کنم پیر مرد؟
بن عفیف: دست بردار میثم، مردم فکر می‌کنند حرفهایت بیهوده و دروغ است ،تو را دیوانه می خوانند.مکن برادر، اسرار عشق فاش نکن

میثم :دست خودم نیست عشق علی مجنون و رسوایم کرده لا یکمل الایمان عبده حتی یظنون الناس عنه و مجنون.



بن عفیف این که فرمودی حدیث نبویست؟

میثم: حدیث عشق است بن عفیف حدیث عشق

دوم

بن عفیف: به خدا قسم میثم تمار مرد راستگویی بود او سالها به درخت نخلی آب داد که علی وعده کرد دار میثم است، همان شد مختار!!

میثم را بر همان درخت دار زدند، من تا روزی که میثم را بر دار زدند باور نداشتم، می پنداشتم میثم اسیر اوهام شده .میثم چه وعده ای به تو داده؟

مختار:وعده داده پسر مرجانه را خواهم کشت و برد صورتش پای خواهم کوفت...

بن عفیف: پس خواهی کشت. بر صورتش پای خواهی کوفت شک نکن. میثم عالم به اسراری بود که از علی شنیده بود. شبی در مسجد با میثم به نماز بودیم .میثم حال عجیب داشت، خیلی عجیب.



#میثم_تمار#علی_بن_ابی_طالب#مولا#مختار#نخل
@shaeri_1001
  • رضا شاعری
۲۳
خرداد

باذن الله...

 
کانال و ما ادراک کانال!
کانال های تلگرام، برای امثال ما که وب نگاری را با وبلاگ نویسی شروع کردیم، هم جنبه نوستالژیک دارد و هم به نوعی کارایی بیشتری در انتقال و انتشار نظرات پیدا کرده است...


از سویی اخیرا به واسطه کثرت مشغله ها و سر شلوغی ها،

کمی تا قسمتی فرصت حضور در سایر محیط ها، از من سلب شده است.

نتیجه این شد که به اصرار و تاکید یکی از رفقای جان قبضه توپخانه ام را به کانال تلگرام منتقل کرده ام... آدرس به شرح ذیل است: 
https://telegram.me/shaeri_1001 

  • رضا شاعری
۱۳
خرداد

باذن الله...

بالاخره با همت و تلاش بچه های فعال کانون فرهنگی دانشکده رسانه فارس، اکران و نشست نقد و بررسی اولین فیلم

داستانی با موضوع مدافعان حرم، با حضور خانواده شهید روح الله قربانی و امیر داسارگر کارگردان فیلم در سالن کوثر دانشکده برگزار شد.

در این برنامه از اشعار سرکار خانم ریحانه ابوترابی را برای حضار خواندم.

 

                   رضا شاعری          

                  

                     اکران هنگامه

                    

  • رضا شاعری
۰۹
خرداد

هادی معماری به سال 1336 در تهران به دنیا آمد و کودکی، نوجوانی و جوانی‏‌اش را در جنوب شهر تهران در محله‌های بازارچه مروی، پامنار، ناصر خسرو پشت سر گذاشت.


وی پیش از انقلاب اسلامی فعالیت‌های سیاسی داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی در نهاد‌های متعددی از جمله کمیته انقلاب اسلامی، وزارت کشور و سپاه پاسداران به فعالیت خود ادامه داد. معمارس سال 60 در حالی فرمانده حفاظت مقر مطهری شد که چند ماه پیش محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر در همین مقر توسط منافقین ترور شده بودند. هادی معماری مسوولیت ساختمانی را بر عهده گرفت که چندی پیش در اثر انفجار مسوولین دولت در آن به شهادت رسیده بودند. وی اولین فرمانده حفاظت در مقر مطهری پس از این حادثه بود.

مقر مطهری پس از ترورهای فراوان مسوولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی در میدان پاستور تهران شکل گرفت. سپاه ولی امر و سپاه انصار از جمله مراکزی بودند که در این مقر برای حفاظت و حراست مسوولان سیاسی کشور عزیزمان  از جمله مقام معظم رهبری، مشغول خدمت بودند. 

هادی معماری به همراه همکاران و یاران شهیدش حافظ شخصیت نظام جمهوری اسلامی بودند. محافظ کسی است که نه از «شخص» بلکه از «شخصیت» مراقبت می‌کند؛ انگیزه محافظ در حفاظت از «شخصیت»، دفاع از اعتقاد و آرمان هایش است.

معماری فارغ التحصیل علوم اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی است و مدتی در مرکز کوئیکا سئول کره جنوبی و دانشگاه‌های فرانکفورت، برلین و هامبورگ کشور آلمان نیز آموزش و تدریس داشته است. لحن متین و آرام او با سرفه هایی که یادگار سال های خون و حماسه است ما را به شنیدنی‌هایی از شهدای عزیز ایران اسلامی به خصوص محافظان تیم رهبر معظم انقلاب دعوت می‌کند که سرشار از لطف است. مصاحبه ما با این رزمنده و فعال انقلابی دغدغه‌مند را در این لینک بخوانید:

http://www.farsnews.com/13940812001545




  • رضا شاعری