رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گردان حضرت علی اکبر» ثبت شده است

۲۸
تیر

تصاویری از شهید جواد شاعری از رزمندگان غواص گردان حضرت علی اکبر ع لشکر 10سیدالشهدا به فرماندهی سردار حمید تقی زاده توسط حاج کاظم بصیر به دست ما رسید که این تصاویر را در این جا منتشر می کنیم اغلب افرادی که در تصویر حضر دارند به فیض شهادت نایل آمده اند.

 

شهدای غواص جواد شاعری

 

شهدای غواص گردان علی اکبر

 

 

شهدای غواص لشکر 10

 

از سمت راست ایستاده شهید جهانبخش، نفر نشسته بر روی زمین شهید ولی الله محمدی، ناشناس، شهید جواد شاعری و ایستاده از سمت چپ شهید حاجی عسگری
نشسته سمت راست جانباز محمدرضا طاهرلو، رزمنده نشسته از سمت چپ هنوز شناسایی نشده...

  • رضا شاعری
۲۸
تیر


تصاویری از شهدای غواص لشکر۱۰ پیش از عملیات کربلای۴ و

۵
نصف تاریخ عاشقی، آب است
 

شهید جواد شاعری

قریب 15 سال شوق این را داشتم که نشانه‌ای از جواد و همرزمانش در لباس غواصی و لحظات رزم‌شان پیدا کنم اما با وجود پیگیری مستمر توفیق نیافتم تا اینکه سالها بعد در دانشگاه استادم نامم را پرسید.

خبرگزاری مهر- فرهنگ و اندیشه: ما به خرداد پر حادثه عادت داریم. از غم جانکاه چهاردهمش تا شور انتخابات‌های پپاپی با تلخی‌ها و شادمانی‌هایش، اما یک غوغای ناب دیگر هم لابه لای صفحات تاریخ هست که در خاطرات جمعی مردم کشورمان و خاصه تهرانی‌ها ماندگار شد و آن هم خرداد 94 و روز وداع پر شور با غواصان کربلای ۴ در میدان بهارستان بود.

برادری داشتم که در عملیات آزادسازی خرمشهر یک ترکش بعثی شوخی دردناکی با او کرده بود، بعدتر در کربلای ۴ و گرماگرم عملیات هم دچار جراحتی تازه شده بود، چندین ماه بود درد فراموشش شده بود و عشق همراهش و با همرزمانش در سد دز دوره تخصصی غواصی گذراند، اما تقدیر این شد که با غواصان گردان حضرت علی اکبر(ع) در بامداد فیروزه ای 19 دی 65 در عملیات کربلای 5 خلعت شهادت بر تن کند و در کاشانه زیبای شهدای تهرانی در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) آرام بگیرد.

قریب 15 سال بود که شوق این را داشتم  نشانه ای از آقا جواد و همرزمانش در لباس غواصی و لحظات رزم شان پیدا کنم. اما با وجود پیگیری های مستمر از ستاد لشکر و نبود آرشیو به نام روز و... توفیق نیافتم. تا اینکه چند سال پیش در دانشگاه استادی که چشمهایش را در جهاد هشت ساله دفاع مقدس هدیه کرده بود، نام و نشانم را که شنید از محل سکونت و... پرسید، گفت: من هم دوستی در آن جا دارم، بعد کمی مکث کرد و گفت: البته شهید شده و نامش جواد است. می شناسی؟ گفتم: بله! برادرم هست. همه کلاس متحیرانه برگشتند و من را نگاه کردند از مزاح های دوستان که گفتند نمره ات را گرفتی بگذریم.

 

 

 

تصاویری از شهدای غواص لشکر ۱۰ پیش از عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵

 

شهید جواد شاعری


همین اتفاق آغازی شد تا دکتر مجید رضائیان شماره ای از یکی از همرزمانش در اختیارم قرار دهد تا نشانی از برادر پیدا کنم. درست وسط خال زده بود، حاج کاظم بصیر رزمنده و جانباز دفاع مقدس محور مقاومت تصاویر شهدای لشکر10 سیدالشهدا را عاشقانه در این ۳۰ سال گردآوری کرده بود، بخشی را هم خودش در نوجوانی عکس انداخته بود. تماس گرفتم صدای گرم و برادرانه اش گرمابخش این ارتباط شد. عکس های آقا جواد را فرستادم و پاسخ داد: «سلام برادر خداقوت بله شناختم ایشان دسته ی دو گروهانمون بودند، آرپی جی زن قهار و شجاع مسئول دسته ایشون احتمالا برادر یوسفی یا... ایشان با بنده رو سیاه دمخور نبودند، متاسفانه»
بعد هم تماس گرفت و از قامت بلند و زلفکان تابیده اش برایم گفت. قریب ۲ سال پیگیری کردم تا در نیمه ماه مبارک رمضان امسال به این چهار عکس رسیدم.

آقای بصیر بعد از اینکه عکس ها را فرستاد برایم نوشت:«رفیق های صمیمی این امامزاده رو پیدا کنیم، ان شاءالله شاید به عکس های بیشتری دست پیدا کنیم.»

«نمی دونم اطلاع دارین یا نه؟ اینکه این شهید عزیز از برادران آرپی جی زن دسته ی سه، به خادمی برادر دهقان در عملیات کربلای ۵ بود.

رزمندگان این گردان برای شکستن خطوط پدافندی دژهای مستحکم و افسانه ای بعثی که توسط غربی ها از تجارب جنگ های اول و دوم برای عراقی ها احداث کرده بودند، به خط زدند، این دسته شهادت طلب در آن شرایط سه بار به دل عراقی ها می زنند، در نتیجه بیشتر بر و بچه های این دسته منجمله فرمانده دلاورش به شهادت می رسند.»

 

 

 

 

شهدای غواص ظهید شاعری

 

تصاویری از شهدای غواص لشکر ۱۰ پیش از عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵

از سمت راست ایستاده شهید جهانبخش، نفر نشسته بر روی زمین شهید ولی الله محمدی، ناشناس، شهید جواد شاعری و ایستاده از سمت چپ شهید حاجی عسگری
نشسته سمت راست جانباز محمدرضا طاهرلو، رزمنده نشسته از سمت چپ هنوز شناسایی نشده...

این پیام ها را عینا اینجا آوردم که بگویم این ها تاریخ شفاهی دفاع مقدس، تاریخ حماسه این ملت است که می تواند برای بچه هایمان و هویت سازی شان داستان و کتاب و فیلم شود. اما امروز بعد ۳۴ سال از آن واقعه تنها ۴ عکس به دست یک سرباز رسانه رسیده که از قضا یوسفی هم در دل این تصاویر داشته و این گونه دوچندان برایش ارزشمند شده، متاسفانه جز چند بار تماس تلفنی قسمت نشد آقای بصیر را از نزدیک زیارت کنم. ایشان گفت من خاطرات خوبی در همان شب های عملیات نوشتم ( یک صفحه را برایم خواند، الحق که با وجود سن و سال کمش گزارش خوبی از جزییات و احوالات رزمندگان در متن آورده بود.) ای کاش رزمندگان عزیز که روایتگران خوبی هم هستند این روایت ها و تصاویر را برای اهالی رسانه و هنر نقل کنند. تا در این جهاد فرهنگی همانند میدان نبرد موثر باشند.

رهبر حکیم انقلاب در بخشی از بیانات شان در مراسم شب خاطره دفاع مقدس سال ۹۶ به مناسبت سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر فرمودند: « حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطره‌گو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند. همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند، باید زنده کنند، باید شیوه‌های هنری را استخدام کنند برای بهتر بیان کردن آن.

من بارها گفته‌ام ما تا پنجاه سال دیگر هم اگر درباره‌ی این هشت سال دفاع مقدّس حرف بزنیم و کار کنیم و کارهای نو انجام بدهیم، زیاد نیست؛ و گمان می کنم تا پنجاه سال دیگر هم به آن انتها نرسیم. البتّه از شیوه‌های خوب بایست استفاده کرد، از شیوه‌های هنری باید استفاده کرد.»

تعدادی از شهدای حاضر در قاب عکس به همت یکی از همرزمان شناسایی شدند و البته یک جانباز در قید حیات هست که گویا تنها بازمانده تصویر است. با ایشان تماس گرفتم اما به طور کلی گفت خاطره ای از آن روزها در یاد ندارم. و جستجوی ما تا اینجای کار به پایان رسید. تصاویر شهدای غواص گردان حضرت علی اکبر(ع) لشکر ۱۰ سیدالشهداء را در تصویر فوق مشاهده می کنید.

متن از رضا شاعری

  • رضا شاعری
۱۵
فروردين

بسم الله...

عجب تشرف سبزی جنون مریدت کرد

قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد...

چقدر این اعلامیه را دوست دارم، چقدر مایه افتخار است، امشب در لابه لای وسایلم پیداش کردم...

ای کاش قسمت ما هم بشود...


#شهید_جواد_شاعری#شلمچه_بوی_چادر_خاکی_مادر_میدهد #شلمچه_قطعه_ای_از_بهشت_است#اروند_رود#غواصان_شهید#غواص_شهید#کربلای۵#کربلای_۴#لشگر_۱۰_سیدالشهداء#گردان_علی_اکبر#غواص#غواصان_دریا_دل

  • رضا شاعری
۱۵
فروردين


بسم الله...

صبح روز عزیمت دوباره جواد، سید خانم قرآن را گرفت بالای دروازه، جواد با قد بلندش، دوبار از زیر قرآن رد شد.

هر مرتبه قرآن را بوسید، بعد پشت سرش یک کاسه چینی آب پاشید و چند قدم پشت سرش راه رفت. جواد چند قدمی رفته جلوتر که برگشت و رو کرد به مادر و گفت: ( بفرما مامان، هوا سرده، دیگه خدا نگهدارتون، نگران من نباش!) جواد که حرف می زد، قطره اشکی چکیده بود گوشه چشم های سیدخانم، بغض بیخ گلویش را می فشرد....



پی نوشت: زن ها همیشه دسته گلی آب داده اند// اینجا به کرخه و آنجا به رود نیل

#دارالشهدای_تهران#شهید_غواص_جواد_شاعری#کربلای_۵#سیدخانم#خداحافظی#محمد_علی_گودینی#کتاب#غواصان_دریادل

#وداع# #شهید_شاعری#شهید_جواد_شاعری#لشگر_۱۰#لشگر_سیدالشهدا#گردان_علی_اکبر#گردان_غواصان#گروهان_نصر#

#زن_ها_همیشه_دسته_گلی_آب_داده_اند#

#اینجا_به_کرخه_و_آنجا_به_رود_نیل


#دارالشهدای_تهران 

#مادر_شهید#

#مادرانه

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد / که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد



  • رضا شاعری