رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرپنچی» ثبت شده است

۱۴
اسفند



نکوداشت شهید جواد شاعری به همراه تجلیل از مادر شهید در فرهنگسرای بهاران برگزار شد.
نوشتن در مورد شهدا به ظاهر آسان و در واقع سخت‌ترین قالب ادبی است/ سالم ماندن شهید شاعری در زلزله بوئین زهرا حکمت خدا بود

ب شانزدهمین نشست نقد و بررسی کتاب «چتربازی در امواج»، عصر دیروز و در آخرین روز از هفته دفاع مقدس در فرهنگسرای بهاران برگزار شد.

این نشست، نکوداشت شهید غواص جواد شاعری و نقد و بررسی این کتاب به قلم محمد علی گودینی بود که به سرگذشت این شهید بزرگوار پرداخته است.

جلسه با حضور خانواده شهید شاعری، محمدعلی گودینی نویسنده کتاب، یوسف قوجق منتقد، سردار اسدی فرمانده گردان حضرت زینب (س) لشگر 10 سیدالشهدا، همرزمان شهید شاعری، مهدی تقی نژاد، مهدی کلانتری و جمعی از علاقمندان به ادبیات برگزار شد.

گودینی نویسنده کتاب به دشواری‏های تالیف این کتاب اشاره کرد و گفت: گردآوری کتاب از زمان شروع تا پایان آن 70 روز طول کشید البته در ماه‌ها قبل تر با برادر شهید شاعری مطالبی را جمع آوری کرده بودیم و البته با وجود کمبود اطلاعات و خاطرات و فراموشی رزمندگان پایان بندی کتاب از عنایات خود شهید بود که ما توانستیم در این مدت کم این اثر را تالیف و تهیه کنیم. تا جایی که سال گذشته به عنوان اثر برگزیده در دوازدهمین جشنواره کشوری سرزمین نور (راهیان نور) در بخش رمان برگزیده شد.

  • رضا شاعری
۰۲
اسفند

بسم الله...
اول: 
برای اشک هایی که در این 29سال نریختی...

آری! این لباسی که در دست های نازنین ات گرفتی پیراهن برادر است 

پیراهنی که لحظاتی قبل از عملیات کربلای 5 بر تنش بوده، هنوز هم عطر تنش را به یادگار دارد،

                 مادر شهید



دوم:
شنیده ام وقتی پیکر برادر را با آن صورتی که چیزی آن باقی نمانده بود دیدی گریه نکردی...
سینه اش را بوسیدی و گفتی (شهادتت مبارک)
اما حالا بعد از 28سال...

 

       مادر شهید

سوم :

دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند؟
دیده ای شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد؟

این روزها همان شیشه ام؛
خرد و تکه تکه،
از هم نمی پاشم...

ولی شکسته ام... 
  باور کن!

 

           مادر شهید
 
چهارم:
برادرم ای مهر رخشان زندگی ام

هرگز تو را از یاد نمی برم
و آن روزی که برای اولین بار عکسی از روز خاکسپاری ات دیدم
تو را و آن حفره زیبای گلوله دوشکا را، که دری از درهای بهشت بر گونه هایت گشوده بود و یاد دارم کربلای 5 را...

 

                 مادر شهید

پی نوشت: گوشه هایی از مصاحبه با مادر شهید غواص جواد شاعری

شهید غواص، شهید جواد شاعری، مادر شهید، مادر شهید غواص، چتر بازی در امواج،  

  • رضا شاعری