رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صهبا» ثبت شده است

۱۷
فروردين

بسمه الله تعالی
اول
مرکز 25 کانون پرورشی حیاط بزرگ و قشنگی داشت. چهارشنبه ها صبح برای داستان نویسی به آن جا می‏رفتم. کبری بابایی شاعر و نویسنده جوان که آن روزها مربی آن مرکز بود و به تازگی در مجله کیهان بچه‏ها شاغل شده بود. چند نمونه از داستان‏های جدیدش را که در این مجله منتشر شده بود را برایمان خواند. سه شنبه ها با شوق و اشتیاق فراوان برای خواندن صفحه «نامه های عاشقانه اشیا» که مربی مهربانمان می نوشت، به دکه روزنامه فروشی خیابان امین الملک می‏رفتم. این اتفاق باعث شد تا به خاطر علاقه ای که به داستان داشتم. تمام مطالب مجله را مو به مو بخوانم و رفاقتم با این مجله به طور جدی شروع شد.

توی مجله ابوالفضل علی حسینی ستونی با نام با نام «عقاب سبلان» داشت و در آن کودکی تا بزرگسالی علی دایی را به تصویر کشیده بود. جنس قلمش را پسندیدم، سوژه داستان هم علی دایی، فوتبالیست محبوبم بود. این علاقه من را برای مطالعه دو چندان کرد. هر هفته بعد از مطالب خانم بابایی و آقای قدیر محسنی این قسمت از مجله را هم با اشتیاق می خواندم.
سال ها بعد حتی وقتی دانشجو شدم در کنار مجلات مورد علاقه‏ام حتما کیهان بچه ها را هم می‏خریدم. مادرم می‏گفت: «مگر بچه ای هنوز این مجله را می‏خری!»


دوم
نوزده ساله بودم که در دفتر یکی از ناشران مطرح کشورمشغول به کار شدم. بعد از چند سال یک دفتر کار جمع و جور در همان جا اجاره کردم و کتاب های نویسندگان و اهالی قلم را به چاپ می‏رساندم. عصر یک روز کاری با یکی از مشتریان مشغول صحبت بودم که مرد جا افتاده ای که حدودا چهل سال داشت وارد دفتر شد. کتابی برای انتشار آورده بود. بعد از گپ و گفت مفصل، مراحل چاپ اثر را شروع کردیم در طی مسیر اداری اخذ مجوز و تولید کتاب، حسابی با هم رفیق شدیم. همیشه معتقد بوده ام همه آدم ها یک جای عالم به هم ربط دارند و این موضوع برای چندمین بار برایم محقق شد. آن مرد همان ابوالفضل علی حسینی، نویسنده تحریریه کیهان بچه ها و نگارنده زندگی نامه علی دایی بود. مرد با صفا و مهربانی که دست روزگار او را به دفتر کار من کشانده بود. مردی که سال ها پیش توسط کیهان بچه ها با او دوست شده بودم.


         

سوم
به برکت فعالیت در حوزه کتاب با استاد عزیز محمدرضا اصلانی آشنا شدم و برای پیامبر مکرم اسلام کتابی به قلم او به چاپ رساندم. مردی که سال ها در کیهان بچه ها قلم فرسایی کرده است. با ایشان هم توسط کیهان بچه ها آشنا شده بودم. کسی که پدرانه بارها پای صحبت هایم نشسته و به درد و دل هایم گوش داده، شیرینی آشنایی با استاد اصلانی به خاطر وجود کیهان بچه ها لذت دیگری به این ارتباط داده است.

آخر

بعد از گذر سال ها حالا برای صهبای سه ساله ام مجله کیهان بچه ها را می خرم و شعرهای کودکانه اش را برایش می خوانم. شعرهایی از استاد جواد محقق که خود از اعضای تحریریه این مجله دوست داشتنی ست، می خوانم. صهبا آن ها را حفظ کرده و با زبان کودکانه می خواند.

 

رضا شاعری

  • رضا شاعری
۱۵
فروردين

بسم الله


دوست هنرمندم، احسان حسینی نسب که از روزنامه نگاران و یادداشت نویسان قوی در مجله دوست داشتنی همشهری جوان هستش، در روز پاسداشت استاد جواد محقق در سازمان رسانه ای هنری اوج از صهبا دخدرم عکسی انداخت و در صفحه اینیستاگرامش مطلبی را برای صهبا جانم نوشت با هم این متن زیبا را می خوانیم :


گفتم: «تو باید کبوتر باشی» گفت: «نه». «فرشته‌ای پس؟»

- «نه!» «عروسکی؟» «آن هم نه».

-«ترجمان شعری در هیئت شریف انسان؟»

-«آن هم نه». «فلسفه‌ای یا عرفان که چشم‌هایت بین اشاعره و معتزله جنگ انداخته است؟»

-«نه، نه، هیچ‌کدام‌شان نیستم». «پس باید از جهانی دیگر باشی، از کهکشانی دیگر».

-«نه، من اهل همین خاکم».




-«پس حتمن باید نسب از درخت‌ها و بادها و آفتاب و باران برده باشی که طبیعت آنقدر در چشم‌هایت بسامد دارد...»

-«نه؛ اینطور نیست».

-«پس چه هستی تو که دیدنت و بوسیدن پنجه‌های کوچکت مثل ایمان آوردن به کتابی مقدس به منِ سرگشته‌ی رنج دیده‌ی فرسوده‌ی شکسته‌بسته امنیت می‌دهد؟»

-«من صهبا هستم، دختر شعر. سه ساله‌ام. عاشق آقای لحماندوستم». و البته... حتمن تو نمیدانستی بیش از آنکه تو آقای لحماندوست -رحماندوست- را دوست داشته باشی، من تو را دوست دارم. من بیش از یک بار عاشق تو شده‌ام. عاشق تو که هم کبوتری، هم فرشته‌ای، هم عروسکی، هم ترجمان شعری در هیئت شریف انسان، هم فلسفه‌ای‌ و عرفان، هم از جهانی دگری و هم نسب از درخت‌ها و بادها و آفتاب و باران برده‌ای. مواظب خودت و دنیای قشنگت باش، صهبا کوچولو


  • رضا شاعری