رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهرستان نور» ثبت شده است

۱۹
ارديبهشت

باذن الله... :rose: شهیدی که سر حرفش ایستاد

اسفند سال گذشته، توی بلوار اصلی شهر نور، عده ای جوان را دیدم که #ایستگاه_صلواتی راه انداخته اند و در کنار چای صلواتی و خرما با خط خوشی روی شیشه ماشین هایی که مشتاق بودند، نام اهل بیت(ع) را می نوشتند.
تصاویر شهدای_مدافع_حرم استان #مازندران را روی بنر بزرگ و بروشورهایی به چاپ رسانده بودند. شهدایی که برای تک تک شان خبر تهیه کرده بودم.
رفتم جلو و با این جوانان پر شور گپی زدم، میثم برزگر #علی_جمشیدی را به من معرفی کرد و گفت: این آقا رئیس تشکیلات ماست. چند دقیقه ای صحبت کردیم.




                     
وقت خداحافظی به علی جمشیدی گفتم، داداش، شهر نور که تا حالا شهید مدافع حرم نداشته، اما قول بده به محض اینکه اینجا شهیدی در راه حرم هدیه کرد، به من خبر بدی، محکم دست داد و گفت: خیالت راحت آقا رضا، اگر خودم هم نبودم، این رفقا، عکس و اطلاعات شهید را در اختیارت قرار می دهند.
حالا چند ماه از دیدار من و بچه های با صفای #هیئت_الشهدای #شهرستان_نور میگذره و علی جمشیدی اولین شهید مدافع حرم شده و رفقایش تصاویر و خاطرات #شهید_علی_جمشیدی را برآیم ارسال کردند.

یکی از بروشورها که تصویر شهدای مدافع حرم و آیه وان یکاد رویش چاپ شده بود را #شهید_علی_جمشیدی به من هدیه داد. چسباندم روی شیشه ماشینم...
پی نوشت: بسی گفتیم و گفتند از شهیدان// #شهیدان_را_شهیدان_میشناسند
#شهید_مدافع
#شهید_علی_جمشیدی
#شهدای_خانطومان
#مازندران_ما
#مازندران
#رضا_شاعری

  • رضا شاعری
۱۳
فروردين


بسم الله

بابا حاجی، پدربزرگ انقلابی و باصفای همسرم است. مردی که علیرغم اینکه با به سن گذاشته است هنوز خوش پوش  و خوش تیپ است. چند شب پیش که برای عید دیدنی در خانه اش جمع شده بودیم. فرصتی شد تا پای خاطرات زلالش از ایام مبارزاتش، قبل از انقلاب و بعد از آن بنشینم.

حاج عیسی خسروی از فعالان انقلابی در استان مازندران بوده است. در صحبت هایش از رفاقتش با شهید عباسعلی ناطق نوری گفت و نوارها و اعلامیه هایی که با واسطه از او می گرفته و از شهر نور تا رامسر با پیکان شخصی اش توزیع می کرده است. چندین بار توسط شهربانی دستگیر شده بود. در یکی از دستگیری ها در جواب رییس شهربانی که پرسیده بود مگر تو زن و بچه نداری؟ چرا نمی روی پی زندگی ات! گفته بود: «تمام زندگی ام و خانواده ام را در راه اسلام و امام(ره) فدا می کنم، رفقای من را دستگیر کرده اید، حالا توقع دارید من بروم و یک جا آرام بنشینم؟».


از خانه ای که برای جنگ زده ها و خانواده هایشان به خصوص احمد عزیزی، شاعر انقلاب  تهیه کرده بود گفت، از فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی در شهر نور و محمود آباد و حماسه ششم بهمن در میدان هزار سنگر که با تعدادی از همکارانش، چهل تن از منافقین را دستگیر کرده بودند. همه این خاطرات را سال های سال با خط خوشی، واژه به واژه در دفتر خاطراتش به نخ کشیده است. یک تاریخ شفاهی مستند که به نظرم باید مسوولین استان مازندران از دست ندهند. از اینجا به بعد چند خطی از زبان خودش برایتان نوشته ام:  

 بابا حاجی




  • رضا شاعری