رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا شاعری» ثبت شده است

۰۷
بهمن

باذن الله...

«به نام پدر»


سایه ای بود و پناهی بود و نیست

هستی ام را تکیه گاهی بود و نیست


سال 1374 من  هشت ساله بودم. هر وقت می رفت کنار کمدش من هم با اشتیاق خودم را می رساندم به کتاب ها و وسایلش، فشنگ های تفگش و #تفنگش را به نظاره می نشستم.

 بوی کاغذهای قدیمی، کاغذ قرارداد کار، دفترچه خدمت سربازی و آلبوم عکس های قدیمی هوش از سرم می برد. در این میان اما #تفنگ و #دوربین_شکاری را طور دیگری دوست می داشتم. دوربین را از توی کمد برداشت، برای آخرین بار بند دوربین را انداختم دور گردنم و از توی آن لنز جادویی از ابتدای دالان کوچه تا انتهای آن را دیدم و دلم غنج رفت. دوربین را آقا توی جعبه اش گذاشت با لحنی پدرانه گفت: «خیالت راحت شد؟» جواب من در شعف چشم هایم بود.

آن روز را کمی دیرتر از ظهر آمد خانه، اما وقتی پدرم برگشت خبری از دوربین شکاری نبود. ناهار را سیدخانم کشید و لابه لای صحبت هایشان متوجه شدم که برای عمل جراحی محمد برادرم فروخته است.

شهید شاعری


پاییز همان سال احوال جسمی آقا سیدطاهر خوب نبود، رفته بود حسن آباد تا مدارک پزشکی اش را بیاورد  وقت برگشت در جاده #بویین_زهرا تصادف سختی کرد با ماشین، خودش معتقد بود که اگر زنده ماند، به خاطر جد آسیدطاهر بود...

خدا خواست که سایه اش در آن سال از سرم کم نشود. چند هفته طول کشیده بود که درد از تنش بیرون برود، کنار تختش می نشستم و تا آبی و قرصی می خواست برایش می آوردم و از بی مهری آدم های روزگار و نمک نشناسی شان نسبت به او بیشتر دلم می سوخت. وگرنه درد جسمی که خوب می شود...

و امان از این فوتبال که برای دومین بار باعث شد مچ پایم مو بردارد. زمستان بود و هوا حال و هوای باریدن داشت، تمام پای راستم را «از پنجه تا ران»گچ گرفتند. سرما همچون گزمه ها توی خیابان های شهر پرسه می زد و بر تن آدمی زخم می نشاند. 


هنوز ماشینش برای همان تصادف خراب بود، توی خیابان هم ماشین ها نمی ایستادند، بدون تامل مرا به دوش گرفت و انگشت های پایم که از گچ بیرون بود را با پنجه های مردانه اش در دست گرفت، طوری که تمام انگشتان را پوشش داد، تا سرما اذیتم نکند.


مصرع معروف «به شرط آن که پدر را پسر کند داماد» را چند باری در مناسبت ها و مراسم های عروسی از او شنیده بودم.

  کمی بیشتر از ده سال سه پسر از دست داد و داغ پسران رشیدش را تاب آورده بود و حالا تنها پسرش که من بودم در آستانه ازدواج قرار داشت و نبود.


هنوز بیست و یک سالگی ام تمام نشده بود که ازدواج کردم، روز خواستگاری وقتی مهیای رفتن به خانه همسرم شده بودم به عکس پدرم با آن سیبل و نگاه پر هیبتش نظری انداختم. خیلی دلتنگش شدم. از آخرین روزی که صورتش را بوسیده بودم سال ها گذشته بود، بغض چند ساله ام وقت رفتن ترکید....


و روزی «روزهایی»که نبودش را کاملا حس کردم، روز مراسم عروسی ام بود، با تمام خوشی های آن روز این مسئله برایم خیلی سخت بود...


 و قصه این دلتنگی ادامه داشت، و روزی آمد که فرزند تازه متولد شده ام را به خانه آوردیم و پدر ِ همسرم که وجودش نعمتی ست در گوش دخترم اذان گفت و از سویدای جان فهمیدم که #پدر ندارم و چه دردیست این فراق...


به نظرم دنیای آدم هایی که در کودکی و نوجوانی پدرهایشان را از دست می دهند و #درد_یتیمی را می چشند خیلی سخت تر است از کسانی که از وجود پدرشان بیشترین بیشتر بهره را برده اند.

برای شادی روح همه پدرانی که اسیر خاکند و پدر اینجانب که امشب سالگرد اوست، لطفا شاحه گلِ صلواتی مرحمت کنید :rose::purple_heart:


پدر آن تیشه که به خاک تو زد دست اجل

تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من


@shaeri_1001

#پروین_اعتصامی

#رضا_شاعری

  • رضا شاعری
۲۵
بهمن

باذن الله...


#انسان_رزمنده_نویسنده


عکس روی جلد کتاب متعلق به مردی است که با رفقای هم سن و سال خودش در سال های خون و حماسه در #لشگر۲۷محمد_رسول_الله در برابر بعثی ها، مبارزه و ایستادگی کردند تا خوزستان از کشور عزیزمان جدا نشود.


گلعلی بابایی

برای من که علاقه مند به دفاع مقدس هستم و یک جورهایی بچه محله جناب بابایی محسوب می شوم؛ این روایت جذابیت دیگری داشت.

 مردی که با سختی و فراز و نشیب های فراوانی پله های ترقی را در زندگی طی کرده،

در نوجوانی برای کمک به پدرش در مخارج زندگی، در کارگاه تراشکاری مشغول می شود و باقی درسش را در مدرسه شبانه خواند. در بخشی از خاطراتش می گوید: آن زمان یک دوچرخه کورسی داشتم که به محض تمام شدن ساعت کار، سوار بر آن، خودم را از کیلوترِ ۷جاده قدیم کرج، به مدرسه هخامنش در خیابان سپه غربی می رساندم. 

زحمات گلعلی بابایی در مکتوب کردن تاریخ شفاهی دفاع مقدس بر کسی پوشیده نیست.


این روایت و این سختی ها انگار بخش جدایی ناپذیری از بچه های جنوب شهر در آن روزگار بوده... اگر علاقه مند به دفاع مقدس هستید، اگر به تاریخ شفاهی علاقه مندید، صحبت های شنیدنی گلعلی بابایی که به همت #حسین_قرایی گردآوری شده را از دست ندهید.


کتاب را در کتابخانه یکی از رفقایم دیدم که حسین آقا برایش فرستاده بود، در راه خانه و در ترافیک عصر، تقریبا نیمی از کتاب را خواندم....

پی نوشت: در سال های جنگ #حاج_همت دستور داده بود تا واحد تبلیغات جنگ از رزمنده های کادر گردان، قبل از عملیات عکس یادگاری بگیرند.عکس روی جلد هم از همان عکس های حجله ای است...

@shaeri_1001


#نشر_صاعقه

#دفاع_مقدس #ادبیات#تاریخ_شفاهی رضا شاعری

  • رضا شاعری
۱۳
بهمن

باذن الله...

چشمان تو  با موها و محاسنی بلند که نشانگر جوانان دهه شصت و پنجاه بود مرا مجذوب خود کرده بود. برادری با چهره ای آرام و معصوم با زلفکانی تابیده، جوانی که چشم هایش ترجمان زندگی بود. از همان کودکی عاشقت شده بودم، وقتی که متوجه شدم بر حسب اتفاق تولدمان هم در یک روز است دیگر بخش جدایی ناپذیری از زندگی ام شدی.

 

 

شاید اگر این روزها بود حالا یکی از سوژه هایم در عالم روزنامه نگاری بود و تا حالا چندین بار با او گفت و گوی مفصل داشتم، بی گمان می نشستیم و گپ می زدیم، می گفت و می نوشتم از حماسه هایی که با برادرانش در آن سال ها آفریده بودند. از پنجره نگاه جواد شاعری برشی از جنگ را روایت می کردم. شاید اگر بود می توانست جور دیگری نبود پدر را جبرانی باشد برایم، برای منی که چندین سال شب تا صبح بر بالین محمد، «برادر سومم» بیدرا بودم به خوبی قابل درک است غم جانسوز نداشتن برادر را؛ مرگ برادر برای من تجربه ای شخصی است و به نظرم این فراق دارای «تم حماسی» است. به نظرم «برادر» در فرهنگ حماسی به منزله کسی است که بوی پدر را از او می شود گرفت و یا از آن فراتر، نوعی همزادی و همذات پنداری بین دو برادر در نگاه حماسی هست که حتی بین پدر و فرزند نیست.

با وجود اینکه خوب می دانم نظر کرده ای به وجه الله؛ اما حضور جسمانی ات در زندگی ما نیست و تنها نگاهت در قاب عکس حک شده و خیره خیره بر ما می نگری، چه کنم که این چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند، بگذریم...

 

 شاعری زاده ای از جنس آسمان، دهه چهلی غیور، در کربلای 5 در قامت غواصان رشید لشگر عاشورایی سیدالشهدا(ع)، باید با لیلا زاده های گردان حضرت علی اکبر(ع) تا سپیده صبح دژ مستحکم شلمچه را فتح می کردند، در نیمه های شب باید به دل آب می زدند و آتش می گشودند به بعثی های ملعون، جوانی که به گفته خودش در وصیت نامه اش به شوق دیدار مولایش اباعبدالله(ع) پا در میدان نبرد گذاشته بود و سرانجام در بامداد فیروزه ای کربلای 5 تیر خلاص خورد و مزد اخلاص گرفت؛ و همچون سیدالناالشهید بی سر، خلعت شهادت را بر تن کرد. بیست و چهار سال داشت که شهید شد، اما ده ها بار جنگیده بود با بعثی ها و این بار عزم این داشت تا به خط بزند تا زندگی برای هموطنانش، برای ما و برای دختر سه سال من که چند نسل بعد از او به دنیا آمده و او را دوستش می دارد راحت تر شود. جنگ بسامد غریبی در زندگی ما داشته است.  

کربلای 4 آب، کربلای 5 آتش، تو به ما آموختی که برای کربلایی شدن باید به آب و آتش بزنیم.

برشی از ترانه احسان فرجی برای شهید جواد شاعری رادر ادامه می خوانید:

خونت به اروند زندگی داده/ از بعد تو این رود مواجه

از قعر اب به اسمون رفتی/ این چتر بازی توی امواجه

ازکربلای پنج برگشتی/با چهره ی پر راز برگشتی

ازلشکر هم اسم اربابت/ بی سر و سرافراز برگشتی

شعر از احسان فرجی تقدیم به شهید

  • رضا شاعری
۱۱
بهمن

باذن الله..


مراسم پاسداشت حمیدرضا شکارسری در سازمان اوج/ نخلستان


  • رضا شاعری
۲۹
دی

سکوت علامت رضاست :)


علامت تو چیست؟


  • رضا شاعری
۲۰
آذر

باذن الله...


 تجلیل از #دانشجویان_نمونه #دانشکده_رسانه_فارس در #روزدانشجو

از سمت راست، خانم لیلا سادات عقیلی، استاد عزیز و ارجمند سرکار خانم خانم سلمانی، 

بردار خوبم آقا مجید فاضلی، آقا مجید مرادی معاون آموزش دانشکده، بنده 😊 و بردار عزیزم آقا #صالح_قاسمی که زحمت کشیدند و از ابتدای برنامه در جمع ما حاضر شدند و سخنرانی کردند.



  • رضا شاعری
۰۴
آبان

باذن الله...

مصاحبه مفصل اینجانب با خانواده شهید مسعود عسگری/


مادر شهید مدافع حرم «مسعود عسگری» در گفت‌وگو با فارس:

هر مسئولی اجازه آمدن به خانه ما را ندارد/ موتورش را فروخت به سوریه برود

گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس

#رضا_شاعری : قصه #مسعود_عسگری قصه جوان پر نشاطی است که در کوچه پس کوچه های دارالشهدای تهران قد کشیده است. قصه مرد جنگ ندیده ای که جا پای پدرش گذاشت. قصه جوانی که در صبح دل انگیز انقلاب اسلامی قد کشید و با شنیدن صدای هل من ناصر ینصرنی امام عشق، کیلومترها آن طرف تر از مرزهای ایران برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) جان نثاری کرد و شهید شد.

بعد از صحبت های شورمندانه #زهرا_نبی_لو، به روایت گری مومنانه #برادر_شهید گوش سپردیم، جوان محجوبی که چشم هایش بی قرار برادر بود.




با نقل هر خاطره از برادر توده متراکم شده بغض در گلویش چین می خورد و می شکست و اشک بر گونه هایش جاری می شد. مطمئنم که از وقتی مسعود به شهادت رسیده روضه علمدار عاشورا برای او هم غم دیگری دارد، برادر شهیدی در شب تاسوعا می گفت: روضه برادر را برادرها خوب می فهمند.

به بهانه شهادت «مسعود عسگری» جوانی که توانمندی او در چتربازی، غواصی و ورزش های رزمی در بین هم رزمانش زبانزد بود، به خانه پدری اش رفتیم تا این شهید بزرگوار را بیشتر بشناسیم. خانه ای نُقلی و جمع و جوری که دیوارهایش پر بود از عکس های او،  عکس هایی که یاد و خاطره این شهید را برای خانواده 4 نفره عسگری زنده می کند.


خبر را در لینک زیر بخوانید http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950717000666

  • رضا شاعری
۰۴
آبان

باذن الله... #خاطره، #وداع

مادر بودن و پدر بودن، گاهی وقت‌ها چقدر سخت‌تر می شود؛

وقتی آن تابوت خالی که روی دوش مردم سُر می‌خورد، همه‌ی سهم مادر بودن یا پدر بودن تو می‌شود از پاره‌ی تنت…

 
وقتی یک قاب عکس می شود انیس و مونس روزهای پیری ات...

 

شهید محمد حمیدی

پی نوشت: در منزل #شهید#مدافع_حرم #محمد_حمیدی#دارالشهدای_تهران

 

 

  • رضا شاعری
۱۴
شهریور

حضرت آقا حساب ویژه ای برای خانواده مدافعان حرم باز کرده است / 97درصد از شهدای جنگ تحمیلی اهل مسجد بودند


یادواره شهدای روستای لرگان و گرامیداشت شهدای مدافع حرم غرب استان مازندران با حضور خانواده شهید شیخ الاسلامی، محرمعلی مرادخانی برگزار شد.

 سید مظاهر حسینی در ابتدای سخنرانی خود ضمن اشاره به موارد فوق گفت: در آستانه ماه ذیحجه قرار داریم جا دارد تا یادی کنیم از شهدای مظلوم منا که در جوار خانه خدا به فیض عظیم شهادت دست یافتند. شهادتی که در جبهه نبرد نبود و در پی توطئه و برنامه ریزی و فتنه، طوری وانمود شد تا کسی متوجه این توطئه نشود. باید توجه خاصی به شهدای عزیز منا داشته باشیم.

مدیر کل تشریفات دفتر مقام معظم رهبری ادامه داد: در ماه ذیقعده اتفاقی در زمین افتاد و آن دحوالارض است. روزی که زمین از زیر خانه خدا بسط پیدا کرد. یعنی تمام زمین می تواند خانه خدا باشد و این بستگی به اعمال مردم دارد. کافی است نگاهی به بیانات امام راحل در دوران شکوهمند دفاع مقدس داشته باشیم. ایشان فرمودند:  در روزهای تابستان که مجلس شورای اسلامی تعطیل است نمایندگان اصراری نداشته باشند تا به سفر حج بروند و عمره مفرده به جا بیاورند.

وی افزود: نمایندگان بروند به جایگاهی که شهدای عزیز جان دادند سرکشی کنند اجر و مقام و ثوابش کمتر از زیارت خانه خدا نیست. هر مومنی به محض اینکه کار مثبتی انجام دهد ارزش پیدا می کند. جد بزرگوار ما نبی مکرم اسلام وارد مدینه شدند آن جا ارزش یافت. اباعبدالله حسین(ع) وارد سرزمین کربلا شد آن جا هم ارزش پیدا کرد. به طوری که ملائکه اگر حاجتی داشته باشند ابتدا نگاهی به کربلا دارند و سپس به خانه خدا نظر می اندازند. مکان هایی که شهدا در آن جا تنفس کردند و مشغول کار بودند بی گمان دارای ارزش است.

این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به دیدار اخیر ائمه جماعات استان تهران با مقام معظم رهبری گفت: طبق گزارشی که آقای علی اکبری ارائه کردند 97درصد از شهدای جنگ تحمیلی اهل مسجد بودند. اگر کارگر بود مسجدی بود، اگر سپاهی یا استاد دانشگاه بود افتخار مسجدی بودن داشت. امام جماعت نیز به طریق اولی مسجدی بود. بنابراین مسجد جایگاه و ارزش خاصی دراد.

وی خاطر کرد: شهدا انسان های عادی نیستند و مرغ باغ ملکوتند. بردار ارجمندمان مداح اهل بیت(ع) به کرامات شهیدان اشاره کردند از این دست موارد بسیار زیاد است. بارها شده که خانواده معظم شهدا به طور خصوصی از این دست کرامات را برای رهبر انقلاب نق می کنند. قرآن می فرماید آن ها زنده اند و در نزد من روزی می خورند. حالا ما دو نمونه کار فیزیکی از آن ها را دیده ایم. هر چه داریم از شهداست و اگر نبودند آن ها دشمنان ما را می بلعیدند.

حسینی در ادامه گفت: امام عزیز فرمود هر چه داریم از محرم و صفر است. هر چه داریم از امام حسین(ع) است. هیچ کس بهتر از خداوند از امتیازات و ویژگی های شهدا خبر ندارد. به قرآن مراجعه کنید ببنید چقدر خداوند از خود برای شهدا خرج کرده است. در قیامت وقتی خداوند به بهشتیان می گوید چه کسی حاضر است به زمین برگردد تنها قشری که خواهان بازگشت هستند شهداست. شهدا می گویند: به قدری آن لحظه شهادت گواراست که می خواهیم یک بار دیگر آن لحظه را درک کنیم.

*حضرت آقا حساب ویژه ای برای مدافعان حرم باز کرده اند

وی تصریح کرد: بنده در دفتر رهبر انقلاب توفیق خدمت در بخش تشریفات را دارم، یکی از کارهای عمده ما بحث ملاقات با خانواده شهداست. هر هفته و یا در اماکنی که ایشان بنا بر بازدید دارند یکی از برنامه هایشان دیدار با خانواده معزز شهداست. حضرت آقا حساب ویژه ای برای خانواده مدافعان حرم باز کرده و در اولویت قرار داده اند.

حسینی با بیان خاطره دیدار با خانواده شهدا گفت: آقا اگر برای بازدید وارد کوچه ای شوند به همه خانواده شهدایی که در آن کوچه باشند سرکشی می کنند برای همین در یکی از دیدارها با چند دقیقه تاخیر به منزل شهید رسیدند. مادر شهید گفت: آقا جان چشم انتظار بودیم. رهبر معظم انقلاب فرمودند بچه های حفاظت یکی از خانواده ها را از قلم انداخته بودند. این ها اشتباه کردند من نباید از وظیفه خودم تخطی کنم. ما هرچه احترام و آبرو داریم از شهداست.

 

وی با اشاره به دیدار رئیس جمهور روسیه گفت: جناب پوتین دفعه اول در دیدار با رهبر انقلاب دست و پایش را گم کرده بود. وقتی خارج شد در مصاحبه با خبرنگاران گفته بود من در طول عمرم از حضرت مسیح(ع) خیلی خوانده ام. وقتی با آقای خامنه ای ملاقات کردم، احساس کردم حضرت مسیح را در این مکان دیدم. خب این از لطف و عنایت شهداست.

حسینی با بیان خاطره ای از دیدار رئیس جمهور چین با مقام معظم رهبری تصریح کرد: رئیس جمهور چین به آقا گفت من به عنوان یک کمونیست ادیان الهی را مطالعه کردم تا ببینم کدام درست یا نادرست است. در بین مطالعاتم به مبانی فکری اسلام آل سعود برخوردم و هیچ منطقی در آن نیافتم. جناب رهبر ایران، ما در مملکت مان چند میلیون مسلمان داریم.  قشر وهابی در کشور، ما را خیلی اذیت می کنند. اما گروه مختصری نیز اسلام ناب شما را معرفی می کنند. نه تنها به ما ضرر نمی زنند بلکه کمک حال ما نیز هستند. من منطقی ترین و حکیمانه ترین دین را را مذهب اسلام دیده ام.

وی با اشاره به خاطره ای از کوهنوردی رهبر انقلاب گفت: در برنامه کوهنوردی، ایشان  به دختری برخورد که سگی در بغل داشت. شاید اگر هر کدام از ما بودیم به او تذکر می دادیم که این سگ نجس است یا ممکن است باعث بیماری شود. اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسید: اسم سگ ات چیست؟ چقدر دوستش داری؟ سپس گفت خب احکام نگه داری از سگ را هم می دانی؟ چند نمونه را برایش گفت و سپس منبعی را معرفی کرد تا به آن جا رجوع کند  و بخواند. دختر جوان که از این نحوه برخورد اشک بر دیدگانش جار شده بود گفت من چطور بگویم شما را دیده ام.  رهبری چفیه خود را به او هدیه دادند. دو روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: رهبر انقلاب در دیدار با نمایندگان خود در سراسر جهان گفتند هرکسی بگوید آری و یا خیر هزینه دارد. عباس بن علی(ع) در کربلا به اباعبدالله لبیک گفت، این هزینه داشت. نامه شمر ملعون را پاره کرد، این هم هزینه داشت. جوانان عزیز شهدا در برابر صهیونیست ها و  مستکبران عالم نه گفتند و برای دفاع از اسلام به نائب امام زمان(عج) لبیک گفتند. دشمن ما را رها نمی کند بهترین کار برای مقابله با آن کنترل خود تهذیب نفس است.

گفتنی ست در پایان این مراسم از خانواده شهیدان مدافع حرم حاج محرمعلی مرادخانی و مصطفی شیخ الاسلامی تقدیر به عمل آمد. 




http://www.defapress.ir/Fa/News/99090

  • رضا شاعری
۰۱
شهریور


باذن الله...

«امروز سلیمانم که انگشتریم دادی»

انگشتر نامزدی مان به لطف پدر خانم، چند سال پیش و چند ماه قبل از مراسم عروسی یمان، در سفر نوروزی #حضرت_آقا متبرک شد به دستان پر برکت امام المسلمین«روحی له الفدا»...


رکاب ساده ای دارد از آن قیمت بالاها هم نیست اما دوست داشتنی است...
اگر اشتباه نکنم توی کتاب #داستان_سیستان #رضا_امیرخانی نوشته بود که آقا به آن مولوی قمرالدین که در زمان تبعیدش با هم به داد سیل زده رسیده بودند گفت که، حسابی محاسنت را مثل ما سفید کرده ای ها... لابد وقتی داشت دست به محاسن حاج اباذر می کشید، حتما همین جمله را با خود مرور کرده بود... شاید هم...
بگذریم. القصه که این رکاب، این انگشتری چند منظوره برایم ارزشمند است... #رضا_شاعری
#انگشتری
#رحم_العباس
#انگشتر_نامزدی#حضرت_آقا#متبرک#
#یادگار دوست
#امروز_سلیمانم_که_انگشتریم_دادی
رضا شاعری

  • رضا شاعری