رضا شاعری

رضا شاعری
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

مادر شهید

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۲۵ ب.ظ

بسم الله...
اول: 
برای اشک هایی که در این 29سال نریختی...

آری! این لباسی که در دست های نازنین ات گرفتی پیراهن برادر است 

پیراهنی که لحظاتی قبل از عملیات کربلای 5 بر تنش بوده، هنوز هم عطر تنش را به یادگار دارد،

                 مادر شهید



دوم:
شنیده ام وقتی پیکر برادر را با آن صورتی که چیزی آن باقی نمانده بود دیدی گریه نکردی...
سینه اش را بوسیدی و گفتی (شهادتت مبارک)
اما حالا بعد از 28سال...

 

       مادر شهید

سوم :

دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند؟
دیده ای شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد؟

این روزها همان شیشه ام؛
خرد و تکه تکه،
از هم نمی پاشم...

ولی شکسته ام... 
  باور کن!

 

           مادر شهید
 
چهارم:
برادرم ای مهر رخشان زندگی ام

هرگز تو را از یاد نمی برم
و آن روزی که برای اولین بار عکسی از روز خاکسپاری ات دیدم
تو را و آن حفره زیبای گلوله دوشکا را، که دری از درهای بهشت بر گونه هایت گشوده بود و یاد دارم کربلای 5 را...

 

                 مادر شهید

پی نوشت: گوشه هایی از مصاحبه با مادر شهید غواص جواد شاعری

شهید غواص، شهید جواد شاعری، مادر شهید، مادر شهید غواص، چتر بازی در امواج،  

نظرات  (۲)

سلام و درود،خیلی زیبا بود شکسته ام اما نمی پاشم...
سلام و رحمت زنده باشید 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">